مجید محمدی
تبعیدیای که چمدانش آماده است، نمیخواهد راه بازگشت را در صورت بقای نظام برای خود ببندد؛ حفظ منافعی در داخل کشور برایش مهمتر از اعتراض به اعدامها و نقض حقوق بشر و گذشتن از خیلی از خطوط قرمز نظام است.
بخش نظر خودنویس: چندی پیش سردبیر یکی از سایتهای فارسی زبانی که در خارج کشور مستقر است در گفتگویی که بر سر انتشار یک مطلب با هم داشتیم به من میگفت که میخواهد محتوای سایت تحت نظرش به گونهای تنظیم شود که در داخل کشور نیز قابل انتشار باشد و با مانع فیلتر مواجه نشود. فراتر از این که چرا یک سایت مستقر در خارج کشور باید بخش عمدهی آزادیهایش را بدون هیچ دلیلی و با کمترین فایده به نظام بسته و شبه توتالیتر جمهوری اسلامی واگذار کند این مساله مطرح است که آیا این سایت یا سایتهایی با همان سیاست انتشار میتوانند با سایتهایی که آزادیهایشان را به جمهوری اسلامی واگذار نمیکنند رقابت کنند یا خیر. این سایت پس از مدت کوتاهی بسیاری از خوانندگان خود را به تدریج از دست داد.
حتی برخی از دبیران یا سردبیران سایتهایی که به ظاهر مخالف جمهوری اسلامی هستند یا چنین مینمایند و نمیخواهند در چارچوب جمهوری اسلامی فعالیت کنند، گاه از معیارهای حرفهای روزنامهنگاری و تحلیلی فراتر رفته و با استناد به حساسیتهای داخلی و فرض عدم درک مخاطبان، همکاران خود را از آزادیهای معمول محروم میکنند. آنها به دنبال این نیستند که درست را از نادرست، افسانه را از حقیقت، و واقعیت را از نظر و رای بازنمایند. آنها برنامههای دیگری در فعالیت روزنامهنگاری و رسانهای دارند مثل این که مخالف نمایی کنند اما از سوی حاکمان برچسب طرفداری از اسراییل یا همجنسگرایی یا ضدیت با دین نخورند یا در تحولات آینده نقش بازی کنند حتی در صورت تداوم رژیم جمهوری اسلامی.
انگیزههایی بی حاصل
انتشار مطالب در یک سایت مستقر در خارج به گونهای که در چارچوب جمهوری اسلامی با مشکلی برخورد نکند میتواند ناشی از سه انگیزه باشد:
۱- فیلتر نشدن- که البته اثری ندارد چون دستگاه فیلترینگ حکومت سایتهایی را که در حوزهی سیاسی و اجتماعی کار میکنند و در خارج از کشور مستقر هستند بدون توجه به محتوا فیلتر میکند؛
۲- دور شدن از مجادلات سیاسی روز و تمرکز بر مسائل بسیار بنیادی- شاید برخی خوانندگان این مساله را درک کرده و بدین وسیله چنین سایتی مخاطب بیشتری پیدا کند اما حاکمان جمهوری اسلامی تفاوتی از این لحاظ قائل نمیشوند. طرفداران نظام نیز هر سایتی را که خودی و ولایتمدار نباشد و گردانندگان آن در خارج از کشور مستقر باشند ضد انقلاب میخوانند؛ و
۳- تلاش برای جلب همکاری برخی از نویسندگان در داخل کشور- این موضوع نیز کار نکرده و نمیکند و تجربه نشان داده که برای همکاران داخل کشور دردسر ایجاد میکند.
تبعیدیان مهندسی شده
غیر از برخی از سردبیران و دبیران برخی سایتهای اینترنتی که بر اساس معیارهای جمهوری اسلامی به مطالب نگاه کرده و آنها را داوری میکنند یا در مورد نشر آنها تصمیم میگیرند برخی از نویسندگانی نیز که دردورهای در جمهوری اسلامی زیستهاند حتی پس از خروج از کشور در همان حال و هوا زندگی میکنند. علت این امر هر چه باشد- عادت به مقررات و محدودیتهای جمهوری اسلامی به واسطهی سالها کار در آن نظام، مفروض گرفتن مبانی اسلامگرایی به واسطهی دوستی با اسلامگرایان و حضور در محافل آنها، رد نشدن از خط قرمزها به واسطهی تهدیدهای جمهوری اسلامی علیه خانوادهها، نگاه داشتن برخی مبانی جمهوری اسلامی برای حفظ امکان بازگشت در شرایط مناسبتر، و حفظ منافعی در داخل کشور- نتیجه یکی است: زندگی در تبعید و در یک نظام آزاد بدون بهرهبرداری از آزادی و تحمیل محدودیتهایی بر خود و همکاران.
هرچه این تبعیدیان در جمهوری اسلامی از رانتهای بیشتری برخوردار بودهاند یا باشند بیشتر به آن دلبستگی دارند. به عنوان مثال کسی که در هنگام زندگی در داخل کشور هیچگاه کتابش در ادارهی سانسور گیر نکرده، یا مقالهای ننوشته که در داخل امکان انتشار نداشته، یا همسر و دخترانش چادر سیاه میپوشیدهاند یا توسط گشت ارشاد بازداشت نشده طبعا سانسور یا حجاب اجباری یا تحقیرهای امر به معروف و نهی از منکر مسالهی او نیست. مسالهی درجه اول او فعالیت سیاسی در چارچوب برنامهی اصلاحطلبی مذهبی است و سقف خواستههایش نیز همین میماند. اینها چون چمدانشان برای بازگشت آماده است به خودشان اجازه نمیدهند کاری برخلاف موازین حاکم بر گسترهی عمومی در جمهوری اسلامی انجام دهند. این افراد حتی اگر بیدین شده باشند آن را پنهان میکنند.
اقتضائات متفاوت، رفتار یکسان
کسی که امروز در ایران زندگی میکند به علت اقتضائات بقا بسیاری از اقدامات را انجام نمیدهد یا بسیار چیزها را نمیگوید. تبعیدیای که چمدانش آماده است دقیقا از همین الگو استفاده میکند. او نمیخواهد راه بازگشت را در صورت بقای نظام برای خود ببندد.
مشکل بخشی از تبعیدیان این است که نمیتوانند مرز میان موضوع کار و فعالیت سیاسی را از دنیای پیرامون و محل زندگی خود تشخیص دهند. یک فعال سیاسی تبعیدی هر روز به ایران فکر میکند، در بارهی آن میخواند و مینویسد و سخن میگوید اما این ضرورتا بدین معنا نیست که او باید در جمهوری اسلامی زندگی کند. او میتواند ساعتی نیز در تابستان به کنار دریا برود، برنامههای تلویزیونی را دنبال کند، به خرید برود، به مدرسهی فرزندانش سر بزند، به مسافرت برود، نشریات محل زندگی خود را بخواند و خلاصه مثل یک شهروند غربی زندگی کند و بیندیشد. تبعیدیای که چنین نکند و خود را زندانی شرایط زندگی در جمهوری اسلامی کند نمیتواند افق دیدش را گسترش دهد.
مسالهها همان مسالههای اسلامگرایان است
برای تشخیص تبعیدیانی که هنوز در جمهوری اسلامی زندگی میکنند میتوانید به هشت مسالهی محوری در افکار و مواضع آنها نگاه کنید:
۱- مسالهی زن: کسانی که علی رغم تبعید هنوز در جمهوری اسلامی زندگی میکنند نتوانستهاند حقوق برابر زن و مرد را هضم کنند و در تبعیضهای علیه زنان حساسیت لازم را ندارند. حجاب اجباری، تفکیک جنسی و کنترل زنان توسط مردان دغدغه و مساله آنها نیست.
۲- مسالهی غرب. اینها هنوز غربیان را مسوول فلاکتهای جامعهی خود تلقی میکنند. اگر تیری در تهران شلیک شود یا صدای کسی که با آنها نیست در بیاید باید دنبال ردپایی از دول غربی در آن گشت. نظریهی توطئه هنوز در رگ و پی آنها در جریان است. غربیها از نظر آنان به دنبال تخریب کشور و وطن هستند.
۳- مسالهی دین: اینها علی رغم ادعای باور به آزادی ادیان به برخی از اهل ادیان مثل یهودیان و بهاییان به دیدهی ظن و گمان نگاه میکنند، به همان دلیلی که مقامات جمهوری اسلامی بدانها بدبین هستند. همچنین پذیرش افراد بیدین برای اینها بسیار دشوار است و از آنها فاصله میگیرند. بالا رفتن از پلههای دین در حوزهی سیاست دست از سر آنها بر نداشته است.
۴- مسالهی ادارهی محلی. بخش قابل توجهی از تبعیدیان علی رغم زندگی در جوامع دمکراتیک و فدرال هنوز نمیتوانند تصور کنند که دولت مرکزی دست از سر زندگی مردم در مناطق مختلف کشور (نه تنها استانهای مرزی بلکه مرکز کشور) بردارد و ادارهی مدارس، شهرها، ورزشگاهها، و مراکز دیگر عمومی را به خود آنها واگذار کند. آنها هنوز مسالهی هویت ملی دارند و هر گونه هویت دیگری را با این هویت ملی فربه و از بالا در تعارض میبینند. نام این ملیگرایی تمرکزگرایانه و ضد تکثر را هم گذاشتهاند دفاع از تمامیت ارضی ایران.
۵- مسالهی جنسیت. تکلیف اینها در باب آزادیها و حقوق افراد بدون توجه به جنسیت و هویت جنسی روشن نیست. اینها نمیتوانند خانواده، محیط کار، رسانهها و دنیایی را تصور کنند که در آن برابری جنسی و جنسیتی وجود داشته باشد. همجنسگرایی یا دوجنسگرایی یا فراجنسگرایی برای آنها همچنان گناه و تابو است.
۶- مسالهی اسراییل. نقطه برخورد اینها با اسراییل همچنان موجودیت این دولت است و نه رفتار آن. حاضرند اسراییل را برای اموری تحریم کنند که صدها مرتبه بدتر از آن در ایران جاری است. سفر به اسراییل برای آنها تابوست. به شهروندان اسراییلی نزدیک نمیشوند تا مبادا انگ جاسوسی صهیونیسم به آنها نخورد. اینها بیش از بدنامی به واسطهی یهود ستیزی از انگهای مقامات جمهوری اسلامی هراس دارند.
۷- مسالهی داوری. برخی از تبعیدیان ایرانی هنوز بدین باور نرسیدهاند که حقی در داوری در باب زندگی خصوصی و خوراک و پوشاک و رابطهی جنسی و کالاهای فرهنگی مصرفی مردم ندارند و باید سبک زندگی افراد را به خود آنها واگذاشت. آنها هنوز مثل الگوی جمهوری اسلامی به تعیین تکلیف برای زندگی دیگران اعتقاد دارند.
۸- مساله تنبیه و مجازات بدنی. این دسته از تبعیدیان به اعدام و شکنجه حساسیت چندانی ندارند و در برابر اعدامها و شکنجهها نیز واکنشی از خود بروز نمیدهند.