اشک ها و ناله های سینا ـ تاملی بر دردهای پناهجویان خردسال ایرانی

img_15640.jpg - 58.51 Kb

 

سینای خردسال که پدر, مادر و برادر خود را در دریای خروشان از دست داد, نماینده نسل سومی است که از سلطه خودکامگان رنج می برد. پدر و مادر او از نسلی بودند که در سرزمین مادری شان, آینده روشنی ندیدند و به امید زندگی بهتر, دست به چنین کار خطرناکی زدند … img_15640.jpg - 58.51 Kb

تصاویر سینای سیاه پوش در یکی از گورستانهای سیدنی, نمونه های تکان دهنده دیگری از مظلومیت مردم ایران را به جهانیان نشان داد. طرف دیگر آن سکه ای که تصویر خون آلود ندا را بر روی خود داشت. در آن روز سیاه, سینای نه ساله شاهد به خاک سپردن مادر, پدر و برادر خود بود تا برای همیشه از آن خاطره تلخ رنج ببرد.

در حدود دو ماه پیش تر از آن, خبر در هم شکستن کشتی حامل پناهجویان در نزدیکی سواحل استرالیا همگان را متاثر کرده بود, تصویر کسانی که برای زنده ماندن دست و پا میزدند در حالیکه امواج خروشان اقیانوس هند آنها را به این سو و آن سو پرتاب میکرد.

در ماههای اخیر, کشتی های حامل پناهجویان یکی پس از دیگری میایند تا سرنشینانی را که جان سالم بدر برده اند به بازداشتگاههای استرالیا برسانند, و بخش بزرگی از این مهاجران ناخوانده, از ایران گریخته اند. مردم می پرسند در آن سرزمین چه میگذرد که مردمانش این گونه دست از جان شسته و چنین خطرات و سختی هایی را به آغوش می کشند؟ آیا حاصل آن همه وعده های شیرین, همین دوران تلخ بود؟

سالها پیش از این, به جرم آباد کردن گورستان های ایران, دیکتاتوری را از تخت پایین کشیده بودند و اکنون کار بدان جا رسیده که گورستان های ایرانیان جهانی شده اند, تا حدی که سهمی هم به نیمکره جنوبی میرسد, از دورترین نقاط جهان به مرز و بوم ایران.

گفته بودند که مسکن و کار و درمان و آب و برق از جمله حقوق ملت است که بناحق از آنها دریغ شده, و علاوه بر آن شان و منزلت و حقوق انسانی. آیا منظور از آن کرامت انسانی, همین طعمه کوسه شدن و اسارت در بازداشتگاه ها بود؟

اگر روزگاری مهاحران را قشرهای محدودی تشکیل میدادند, امروزه دیگر چنین نیست. چرا عرصه زندگی آن چنان تنگ شده که دل کندن از زادگاه و مهاجرت به آرزویی همگانی تبدیل شده است؟

سرنوشت ندا و سهراب و فرزاد و دیگران, خواب هر پدر و مادری را کابوس کرده است, چه کسی می تواند چنین آینده ای را برای فرزندش تحمل کند؟ یورش وحشیانه به دانشگاه ها و خوابگاه ها را هم کسی فراموش نکرده است. تا کی می توان صبر کرد و از بیکاری و گرانی و ظلم و فساد و اعتیاد رنج برد؟

سینای خردسال که پدر, مادر و برادر خود را در دریای خروشان از دست داد, نماینده نسل سومی است که از سلطه خودکامگان رنج می برد. پدر و مادر او از نسلی بودند که در سرزمین مادری شان, آینده روشنی ندیدند و به امید زندگی بهتر, دست به چنین کار خطرناکی زدند. وضعیت نسل اول هم چندان بهتر نبود, گرفتار حوادث خونبار انقلاب, جنگ طولانی, خشونت های افسار گسیخته, بیعدالتی ها و کمبودها.

با این انسان ستیزان چه باید کرد؟

مهران رفیعی

دیدگاهتان را بنویسید