تاکید بر حق پناهندگی به معنای اذعان به نقض حقوق بشر است. در بیانیه حقوق بشر از پناهندگی به عنوان یک حق پایهای یاد شده است. اما مبانی نظری حق پناهندگی چیست؟ رویکرد به مفهوم پناهندگی در تاریخ بشری چگونه بوده است؟
پناهندگی سابقهای طولانی در فرهنگها و ادیان گوناگون دارد. در بسیاری از تمدنهای باستانی نمونههای فراوانی از ایجاد مکان و معابد امن برای پناهجویان وجود دارد.
برخی مورخان نخستین نمونههای مکتوب از پناهجویی را مربوط به ۳۵۰۰ سال پیش میدانند. در حوزه تمدنی خاورمیانه، شکلگیری کشورهایی با مرزهای کم وبیش مشخص، عقد قراردادهایی برای حفاظت از پناهندگان و آوارگان را میان فرمانروایان ضروری میساخت.
حدود ۱۳۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، رامسس دوم، فرعون مصر باستان به “اوری تشوپ”، پادشاه “هیتیها”
که توسط عمویش از قدرت خلع شده بود، پناه داد.
پناهندگی در ایران باستان
در ایران باستان نیز مفهوم پناهندگی شناخته شده بود و به اجرا گذاشته میشد. در این زمینه میتوان به پناهندگی “تمیستوکلس” (Themistokles)، سردار یونانی به دربار اردشیر اول در دوران هخامنشیان اشاره کرد. وی در زمان خشایار یکی از سرداران موثر در جنگ معروف دریایی سالامیس (Salamis) بود.
اغلب مستندات در دوران بسیار دور درباره پناهندگی شاهان و چهرههای معروف است. اما در کتابهای دینی یهودیان و مسیحیان پناهندگی به گروههای دیگر مردم نیز تسری مییابد.
در تورات، خدا از موسی میخواهد که شش شهر را برای حفاظت از پناهجویان برگزیند. جالب اینکه این پناهجویی هم شامل قوم اسرائیل و هم “دیگر بیگانگان” میشد.
در انجیل نیز فرارعیسی مسیح و خانوادهاش به مصر و پناهجویی در این کشور ذکر شده است. پیامبر اسلام و پیروانش نیز به خاطر آزار مخالفان مجبور به ترک مکه و پناهجویی در شهر مدینه میشوند، که این اقدام بعدها مبداء گاهشماری اسلامی قرار میگیرد.
در سدههای میانه نیز ما بارها با فرار گروهها و اقوام مختلف به سرزمینهای دیگر و پناهجویی در مناطق و شهرهای بیگانه روبرو هستیم. صومعهها یکی از مکانهای مهم پناهجویی در اروپا محسوب میشدند. در دوران جدید سفارتخانهها این نقش را بر عهده میگیرند. در ایران دوره قاجار میتوان به دهها نمونه از پناهبردن به “سفارتهای روس و انگلیس” اشاره کرد.
آخرین نمونه معروف از این دست پناهندگی، جولین آسانژ، بنیانگذار ویکیلیکس در سفارت اکوادور در لندن است.
پناهندگی در دوره جدید
سنت پناهجویی در دوره جدید در اروپا از اواخر سده هفدهم شروع میشود. فرار بیش از ۲۵۰ هزار پیرو مذهب پروتستان (هوگونوتها) از فرانسه به کشورهای دیگر اروپایی و آمریکای شمالی به موضوع پناهجویی ابعادی گسترده میبخشد.
انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ بر وسعت پناهندگی در اروپا میافزاید و مولفه سیاسی را به عنوان دلیل پناهندگی بر دیگر موضوعات همچون تعلقات قومی، نژادی، مذهبی و اقتصادی میافزاید.
پناهندگی گرچه با مهاجرت و تبعید دارای وجوه مشترکی است، اما ویژگیهای مشخصی را نیز داراست. بطور معمول پناهندگی در شرایطی ویژه و غیرقابل تحمل بر افراد تحمیل میشود. ترک سرزمین و شهر به صورت داوطلبانه و اختیاری صورت نمیگیرد، بلکه مجموع شرایط موجود، امنیت جانی و مالی افراد را در معرض خطری جدی قرار میدهد.
جنگ جهانی اول و پیامدهای آن نمونه روشنی برای شناخت انگیزه میلیونها پناهجو و آواره در سراسر جهان، بهویژه در قاره اروپا است. در این دوران آوارگان به اختیار خود دست به مهاجرت و ترک مناطق خود نمیزدند، بلکه تهدیدات جدی چه در زمان جنگ و چه پس از آن، گروههای وسیع مردم را مجبور به ترک دیار و پناهجویی در سرزمینهای دیگر میکرد.
مبانی مدرن پناهندگی
تاسیس نهادی به نام “جامعه ملل” در سال ۱۹۲۰ ، مبانی واگذاری مسئولیت پناهجویان و آوارگان به جامعه بینالمللی را بیش از پیش مطرح ساخت. تامین امنیت اولیه پناهجویان و سپس یافتن راهحلی برای مشکل پناهندگی از همین دوران آغاز میشود.
“فریتیوف نانسن” دیپلمات و کاوشگر نروژی در سال ۱۹۲۱ نخسیتن کمیسر امور آوارگان و پناهجویان در “جامعه ملل” شد. وی مبانی برنامهای مشخص برای حفاظت از پناهجویان را تدوین کرد که برای نخستین بار رسیدگی به وضعیت پناهندگی و پناهجویان، دستیازی به هماهنگیهای بینالمللی را ضروری میساخت. از این دوران موضوع پناهندگی از حوزه صرف تصمیمگیری کشورهای جداگانه خارج شد.
نانسن بدرستی تاکید میکرد که کمک و حفاظت از پناهجویان و آوارگان وظیفه دولتهاست و تنها منوط به امور خیریه و داوطلبانه نمیشود. از همین جاست که این وظیفه بعدها در قانون اساسی برخی کشورها از جمله آلمان بدل به حقوقی پایهای میشود. حق پناهندگی در ماده شانزدهم بند دوم قانون اساسی آلمان تضمین شده است. گرچه گسترش تعهدات فراملی در چارچوب اتحادیه اروپا، قانونگذاران آلمانی را بر آن داشت تا تغییراتی در این حق پایهای ایجاد کنند.
پس از پایان جنگ جهانی اول “جامعه ملل” مسئولیت رسیدگی به وضعیت ۴۵۰ هزار اسیر جنگی و بازگشت آنان به زندگی در شرایط صلح را بر عهده نانسن گذاشت.
حفاظت از پناهندگان، مسئولیتی همگانی
مناقشههای قومی و مذهبی میان دو جنگ بزرگ و همچنین پیامدهای فاجعهبار جنگ جهانی دوم، موضوع آوارگی و پناهجویی را بدل به یکی از مشکلات و موضوعات مرکزی جامعه بینالمللی ساخت.
سازمان ملل متحد به عنوان جایگزین “جامعه ملل” ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ در منشور خود تاکید میکند: «احترام به حقوقبشر و آزادیهای پایهای برای همه انسانها، صرف نظر از تمایزات نژادی، جنسی، زبانی یا مذهبی باید رعایت و تحکیم شود.»
امروزه نقض حقوقبشر یکی از دلایل اصلی برای پناهجویی انسانها در سرزمینهای بیگانه است. حق پناهندگی در بند چهاردهم بیانیه عمومی حقوقبشر بدین گونه ثبت شده است: «در برابر شکنجه، تعقیب و آزار هر شخصی حق درخواست پناهندگی و برخورداری از پناهندگی در کشورهای دیگر را دارد.» (برگرفته از ترجمه محمدجعفر پوینده از بیانیه جهانی حقوقبشر).
سازمان عفو بینالملل در آخرین گزارش سالانه خود موضوع آوارگی و پناهندگی را یکی از چالشهای مهم دوران کنونی ذکر کرده و با برشمردن نمونههای متعددی، از جامعه بینالمللی خواستار رسیدگی به این معضل و مبارزه با ریشههای آن شده است.
پناهندگی، از نوعدوستی تا حقی پایهای
در بسیاری از زبانهای اروپایی هنوز مفهوم Asyl که مشتقی از واژه یونانی Asylon است بکار برده میشود. این واژه به معنای “سرپناه”، “امنیت” و “آسیبناپذیری” بوده است که تا کنون بار معنایی خود را حفظ کرده است.
اما آنچه دگردیسی مفهوم “پناهندگی” را موجب شده، بیشک با رویکرد متفاوت انسان با خود، جهان و جامعه در پیوند است. اگر در زمانهای گذشته پناهجویی تنها با تکیه به آموزههای اخلاقی، سنت مهماننوازی یا تعالیم دینی و غیره توضیح داده میشد، در روند تغییر جایگاه انسان در جهان و جامعه (آموزه اومانیسم و انسانمحوری) بدل به یک حق شده است.
اما مبانی نظری حق پناهندگی چیست؟ بیان اینکه این حق در منشورها و پیمانهای بینالمللی ذکر شده، تنها اشارهای به مرجعیت حقوقی آن دارد و بیانگر استدلات ناظر بر آن نیست.
برخی از فیلسوفان مبانی حقوقبشر و حق پناهندگی را در حقوق طبیعی جستجو میکنند. حقوق طبیعی در این چارچوب به معنای حقوقی است که برخاسته از “قرارداد” نباشد. به زبان دیگر این حقوق “از طبیعت انسان به صرف انسان بودنش” ناشی شده است. حقوق طبیعی نمیتوانند از افراد پس گرفته شوند و تا زمانیکه تبیین انسان بودن بر آنان دلالت دارد، معتبر است.
البته منبع حقوق طبیعی میتواند خدا، خرد انسانی، ضرورتهای علمی و طبیعت باشد. توضیح هر کدام از این منابع بحث جداگانه و مفصلی را میطلبد. اما آنچه در این میان مهم است، غیرسلبی بودن این حقوق هستند. یعنی در بحث کنونی ما اگر منشاء حق پناهندگی، از حقوق طبیعی در نظر گرفته شود، این حق برای همه انسانها معتبر بوده و هیچ مرجعی قادر به لغو یا بازپسگیری آن نیست.
در مقابل برخی نظریهپردازان، حق پناهندگی و دیگر حقوقپایهای انسانها را ناشی از قراردادهای انسانی دانسته و به معنای تخصصی، آنها را حقوق موضوعی میخوانند. حقوق موضوعی یا “حقوق ایجابی” ابدی و ازلی نبوده و با تغییر شرایط، میتوانند از افراد سلب یا دوباره به آنان اعطا شوند. مرجع تصمیمگیری در اینباره نهادهای ملی یا بینالمللی حقوقی هستند. در این معنا حق پناهندگی میتواند با تغییر شرایط، از افراد سلب شود. در این چارچوب استدلالی تمامی موارد حقوقبشر ویژگی سلبی داشته و حتی همگانی و عمومی بودن آن نیز زیر سوال است.
هر دو مبانی استدلالی (حقوق طبیعی و حقوق ایجابی) دارای ضعفها و تواناییهای مخصوص به خود هستند. استفاده از حقوق طبیعی در تبیین حقوقبشر و حقوقبینالملل، پایهایترین منبع برهانآوری حقوقی محسوب میشود.
حقوق بشر و به تبع آن حق پناهندگی معمولاَ با خصوصیات ذاتی همچون اعتبار عمومی، برابری همه انسانها در قبال آن و تقسیمناپذیری این حقوق فهمیده میشود. حق پناهندگی در این صورت معنایی هنجاری مییابد. با توجه به روند همگنی در فرهنگها و کشورهای مختلف، انتظار میرود که قانون اساسی کشورها در تخالف یا تضاد با مفاد حقوقبشر و حقوقبینالملل قرار نگیرند.
در پایان باید اشاره کرد که زمینههای حقوقی پناهندگی و حتی راهیابی آن به قانوناساسی همه کشورهای جهان هنوز به معنای تامین زمینههای عملی و اجرایی کردن آن نیست. به گفته برخی از فعالان حقوقبشر گرچه مبارزه برای تامین حق پناهندگی در حال حاضر ضروری است، اما باید هدف ایجاد شرایطی باشد که حق پناهندگی دیگر لازم نباشد.