امین افضلپور شاعر ایرانی برای حفظ جان خود، درخواست پناهندگیِ خود را به دولت سوئد تحویل داد.
«در بیش از دو سالِ اخیر مدام تحت تعقیب، تهدید و آزارِ فرقههای اسلامی بودم، درست مثلِ پرندهای که در محاصرهی قفس در آمده است، قفسی با میلههای سوزان.
همهی راههای ارتباطی با خوانندگانم را بستند، مدام تهدید بود، مدام پابهپایم آمدند، قفس را تنگتر و تنگتر کردند، آمقدر تا میلههای سوزانش مرا بسوزاند…»
امین افضلپور در سالهای اخیر مدام تحت نظرِ فرقههای افراطی اسلامی بوده است، فرقههایی که حکومتِ ایران برای شکنجه، آزار و تهدید و در نهایت قتلِ نویسندگانِ ایرانی از آنها استفاده میکند تا در شرایطِ بحرانی، علنی و افشا شدنِ شکنجه و آزار و قتلهای پنهان، بتواند شرایط را با انتصاب به گروههای خودسر به نفع خود تغییردهد.
افضلپور میگوید: بعد از انتشارِ نخستین مجموعه شعرم در سوئد، تهدیدها شکلِ جدیتری به خود گرفتند، اما برای من مهم نبود، نخواستم تا با تهدیدِ چند فرقه و چند نفر مذهبیِ افراطی تسلیم شوم و از نوشتن بمانم، کارم را ادامه دادم. من شاعرم و باید بنویسم. اینها میگویند یا نباید بنویسی، یا چیزی را باید بنویسی که به اعتقاداتِ ما تلنگر نزند… و یا باید منتظر حادثهای، مرگی ناگهانی باشی. اما من کتابهای دیگرم را هم منتشرکردم، تا آنجا که تهدیدها مستقیم و ساعت به ساعت شد. آنقدر فشارها شدید شد که حتی میتوانستم گاهی تعقیب کنندههایم را هم ببینم و تشخیص بدهم.
افضلپور در پاسخ به اینکه: چرا به پلیس مراجعه نکردید؟ با خنده میگوید: پلیس؟؟ تهدیدکنندهها عوامل پلیس و وزارت اطلاعات هستند. فکر میکنید پلیس کاری برایم میکرد؟ چه بسا که با پروندهسازی جدید اصلا خودم را هم گرفتار میکردند و … بگذریم، نمیخواهم آن روزها را بیش از این مرور کنم.
اما امروز اگر اینجا هستم به اصرار خانواده و دوستانم است، وگرنه من تمایلی به گریز نداشتم. و البته به قولِ شما، فکر میکردم نویسندهی زنده به دردِ این مردم میخورد، نه نویسندهی مرده…
۳ آپریل ۲۰۱۶
تنظیم: بنیاد فرهنگی اندیشهو قلم ـ مسعود امینی